راه حل

تانزانیا-خط پرکردن آب ۱۸۰۰۰ بشکه در ساعت و خط پرکردن گالن ۵ لیتری

Sep.03.2025

یک صبح در ژانویهٔ ۲۰۲۴، من تازه روی صندلی همراه بیمارستان غرش کرده بودم که گوشی‌ام لرزید. پیام واتساپ آمار بود: «به فرودگاه شانگهای پودونگ رسیدیم.» نور صفحه چهره چروکیدهٔ پسرم را در اینکوباتور کنارم روشن کرد—او دقایقی پیش در ساعت ۳ بامداد از اتاق زایمان بیرون آمده بود، چشمانش بسته، مشت‌هایش جمع شده بود، مانند پرنده‌ای که تازه از تخم بیرون آمده است. به سرعت پاسخ دادم: «همین حالا می‌رسم»، به پاهای کوچکش دست زدم، به پرستار خاموشانه سلام کردم، کت خود را محکم‌تر دور تنم پیچیدم و به سمت فرودگاه عجله کردم.

微信图片_20250826145436_194_131.jpg

وقتی من آمار و دستیارش، مختار را برداشتم، او یک پوشه قدیمی را محکم نگه داشته بود. به محض اینکه سوار ماشین شدیم، شروع به ورق زدن آن کرد. درون آن عکس‌های تاری از ماشین‌آلات بود که قاب‌های فلزی‌شان با زنگ‌زدگی پوشیده شده بود. آمار با لرزش اشاره‌ای به سمت من کرد و گفت: «دو سال پیش خط تولیدی خریدیم که ظاهراً قادر به تولید ۶۰۰۰ بطری بود. اما هر دو روز یک‌بار بطری‌ها گیر می‌کنند و فقط انبوهی از آن‌ها در کارخانه به صورت فلز قراضه انباشته شده است.» هنگامی که صحبت می‌کرد، ابروهایش جمع شد و من احساس کردم قلبم سنگین شد. طی شش ماه گذشته، آن‌ها بیش از بیست بار در واتساپ در مورد «نرخ خرابی ماشین دمشی» و «سازگاری ماشین بسته‌بندی فیلم» صحبت کرده‌اند، اما هربار از پرسیدن این سؤال که «ترس از افتادن دوباره در تله» پرهیز کرده‌اند. وقتی دیدمش به بیرون از پنجره خیره شده، فهمیدم که چقدر سفت به آن سفارش ۱۸۰۰۰ بطری چسبیده‌اند.

 

آنها مستقیماً آن را به کارخانه ما نیاوردند، بلکه به خانه لائو وانگ، تأمین‌کننده دستگاه قالب‌گیری دمشی، رفتند. لائو وانگ در حال راه‌اندازی یک نمونه اولیه در کارگاه بود. همین‌که ما را دید، بلافاصله درب سیلو را باز کرد و با لبخندی به پیچ داخل آن اشاره کرد. «می‌دانم مواد PETتان از تانزانیا گاهی حاوی ناخالصی‌های کوچکی است. این پیچ ۲ میلی‌متر ضخیم‌تر از استاندارد است، بنابراین حتی اگر با ناخالصی‌ها تماس پیدا کند، گیر نمی‌کند. دستگاهی که سال گذشته برای یک مشتری کنیایی نصب کردیم، طی یک سال گذشته بدون مشکل کار کرده است.» آمار رو به زانو نشست و با انگشتانش روی پوشش پیچ کشید و چیزی نگفت. منکتار از سوی دیگر، خودکارش را بیرون آورد و پشت یک پوشه نوشت: «پیچ ضخیم‌شده برای جلوگیری از گیر کردن ناخالصی‌ها.»

بعداً، وقتی رفتم دستگاه بسته‌بندی فیلم را ببینم، به طور خاص از تکنسین خواستم دستگاه را متوقف کند. به اهرم تنظیم روی نگهدارنده ماسک چشم اشاره کردم و گفتم: «شما گاهی شیشه‌هایی با اندازه‌های مختلف عوض می‌کنید. نیازی نیست پیچ‌های این اهرم تنظیم را سفت کنید؛ فقط کافی است آن را بچرخانید تا ارتفاع تنظیم شود. یک اپراتور پس از دو بار تمرین می‌تواند به راحتی با آن کار کند، بنابراین لازم نیست منتظر یک تکنسین بماند.» تکنسین در همان لحظه عملی آن را نشان داد و در عرض دو دقیقه از شیشه ۳۳۰ میلی‌لیتری به شیشه ۵۰۰ میلی‌لیتری تغییر داد. بالاخره آمار گفت: «دفعه قبلی که از آن دستگاه بسته‌بندی فیلم استفاده کردیم، تنظیم هر شکل شیشه دو ساعت طول می‌کشید و باز هم به خوبی بسته‌بندی نمی‌شد.» لحن او دیگر آنقدر پرتنش نبود.

 

در زمان ناهار در کافه‌کارگاه، تلفن من زنگ خورد. یک ویدئو از طرف همسرم بود. پسر ما بیدار شده بود و با چشمان درخشانش به دوربین خیره شده بود. من تلفن خود را بلند کردم تا به آنها نشان دهم. آمار کمی خم شد و چشمانش برق زد. «مثل وقتی بود که پسر کوچک من به دنیا آمد!» او تلفن همراه خود را بیرون کشید و عکس پسر کوچکی را با یک جلیقه قرمز نشان داد. «این فرزند دوم من است. حالا به من می‌گوید ‘بابا’». مختار که کنارش می‌نشست لبخندی زد و گفت: «آمار همیشه می‌گوید که وقتی کارخانه آب راه‌اندازی شد، برای فرزندانمان یک خانه با حیاط در شهر خواهیم خرید.»

 

وقتی آن عصر به کارخانه‌مان بازگشتیم تا برنامه کلی را مرور کنیم، آمار دیگر مشغول مطالعه روی برگه‌های اطلاعاتی نبود مثل صبح آن روز. در عوض، درباره خدمات پس از فروش سؤال کرد. «اگر مشکلی در دستگاه پیش بیاید، چقدر سریع می‌توانید کسی را ارسال کنید؟» من به فرم خدمات پس از فروش روی دیوار اشاره کردم. «ما یک تکنسین محلی در کامرون داریم. فقط چهار ساعت پرواز تا تانزانیا طول می‌کشد. به شرطی که... مشکل بزرگی نباشد، همان روز می‌تواند به مقصد برسد. ما همچنین مجموعه‌ای اضافی از قطعات یدکی برای این دستگاه‌های کمکی همراه دستگاه‌ها ارسال خواهیم کرد، بنابراین شما می‌توانید خودتان مشکلات جزئی را رفع کنید.»

 

وقتی شب شد، ناگهان آمار روی میز کوبید و گفت: «شما همان کسی هستید.» مختار مبهوت شد، اما سپس لبخندی زد و توضیح داد: «آن‌ها به ما کارگاه دستگاه قالب‌گیری دمشی، راه‌اندازی دستگاه بسته‌بندی فیلمی و حتی انبار قطعات دستگاه برچسب‌زنی را باز کردند تا ببینیم. آخرین شرکت تنها جرئت نمایش نمونه‌های اولیه در نمایشگاه را داشت.» وقتی خودکارش را برداشت تا قرارداد را امضا کند، متوقف شد و به من نگاه کرد. «شما همین حالا که فرزندتان به تازگی متولد شده، اینجا هستید تا به ما کمک کنید. ما به شما اعتماد می‌کنیم.»

 

پس از امضاي قرارداد و عجله کردن به سمت بيمارستان، به همسرم پيام دادم: «انجام شد.» او با يک عکس از خواب آلودگی پسرمان که داشت ميهوه مي‌کرد، جواب داد و نوشته بود: «درآمدی برای پودر شير فرزندم.» باد از پنجره ماشين داخل مي‌آمد و سرمايی به همراه داشت، اما قلب من گرم شده بود. از يک طرف، آغوش نرم يک نوزاد بود که به آرامی قلب من را در آغوش گرفته بود؛ از طرف ديگر، اعتمادی که از هزاران کيلومتر دورتر منتقل شده بود و محکم ريشه دوخته بود. هرچند اين ژانويه بسيار شلوغ بودم، اما احساس آسودگی بيشتری نسبت به هر زمان ديگری داشتم.

微信图片_20250826145435_193_131.jpg

محصولات پیشنهادی

کپی‌رایت © شرکت ماشین‌آلات زhangjiagang links ltd  -  سیاست حریم خصوصی